یکی از شرمآورترین گوشههایی تاریخ زمانی است که انسان صاحب عقل و شعور در برابر سنگها و چوبها به پرستش و کرنش میپردازد. تاریخ از انسانهایی حکایت میکند که خدای واحد را به فراموشی میسپردند و در برابر خدایانی دروغین به سجده میپرداختند. در این مطلب پژوهشکده قصد دارد ابتدا نگاهی به بت پرستی در کشور ها مختلف بپردازد و سپس به نشانه های آن در عالم هستی توجهی داشته باشد… با این که میدانیم سراسر زندگی عرب غیر متمدن، آمیخته با جهل است، از آن رسوم خرافی گرفته تا آداب و رسوم متداول بین مردم، اما هیچ کدام شرم آورتر از پرستش مشتی چوب و سنگ نبود. بقول بایل: «انسان اگر به کلی منکر وجود خدا باشد و هیچ خدائی را نپرستد بهتر از آن است که بتپرستی را شعار خود نماید».(۱) آن هم در سرزمین حجازی که پدر همه موحدان عالم، یعنی حضرت ابراهیم آنجا را برای پرستش خدای یگانه انتخاب کرده و خانه کعبه را در آن بنا ساخته و توجه مردم را از بتان، متوجه کعبه و خدای واقعی کرده بود. ولی دیری نگذشت که این سرزمین مقدس مملو از بتان رنگارنگ شد و هر قبیلهای بتی برای خود در کعبه نهاد و به پرستش آن مشغول شد به هر حال بتپرستی از دیر باز در بین مردم عربستان رایج بود. در این باره کتبی چند از تاریخ بتپرستی اعراب و اسامی بتهای آنان به دست رسیده که معروفترین آنها الاصنام کلبی است ولی ما در مقاله کوشیدهایم از منابع گوناگون به این موضوع بپردازیم، امیدوارم که مورد توجه محققین قرار بگیرد. 045 مقاله ای کامل در مورد بت پرستی تاریخچه بتپرستی اعراب « در یکی از کتیبههای آشوری در ضمن بیان حمله هاسارهادن به عربستان و مراجعتش از آنجا چنین مینویسد: پادشاه اعراب با هدایای زیادی در نینوا به دربار من حاضر گردید، او پای مرا بوسیده و التجا کرد که خدایانش را به او برگردانم، من از این حال او متأثر شده مجسمههای خدایان او را حکم کردم که مرمت نموده و ثنای خدای آشور را روی آنها کنده بعد از امضاء به او برگردانیدم».(۲) « شایع است اول کسی که در عرب بت پرستید و بتپرستی را بین عرب رواج داد عمر بن لحی بود، او که در سفری به سرزمین شام رفت و مردمی از عمالقه را دید که بت میپرستیدند تحت تأثیر آنها واقع شده و روح بتپرستی در جسم او نیز حلول کرد، عمر بن لحی که از دیدن حرکات آن مردم و احترام آنها برای مقداری سنگ تعجب کرده بود پرسید: این دیگر چه رسمی است، این سنگها چیستند که این قدر نسبت به آنها احترام میکنید؟ آن مردم گفتند: این بتهایی هستند که ما آنها را میپرستیم و از آنها یاری میخواهیم و آنها ما را یاری میکنند و هر وقت از این بتها باران تقاضا کنیم، بتها بر ما باران میفرستد و ما سیراب میشویم و از قحطی نجات مییابیم، عمر بن لحی که سخت تحت تأثیر این حرفها قرار گرفت گفت: آیا یکی از این بتها را به من میدهید که آن را به سرزمین خود ببرم همانجا که عرب ها برای زیارت خانه خدا میآیند آنها نیز قبول کردند و یکی از خدایان خود بنام هبل را به او دادند. پس آن را به مکه آورد و نزد کعبه نهاد و اول بتی بود که در مکه نهاده شد. سپس اساف و نائله را آوردند و هر کدام را بر یکی از ارکان کعبه نهادند و طواف کننده، طواف خود را از اساف شروع میکرد و آن را میبوسید».(۳) اولین پرستندگان بت این چنین بود که بدبختی و جهالت عرب شروع شد البته قبل از عرب اقوام زیادی بودند که بت میپرستیدند و از زمانهای بسیار قبل، این امر رواج داشت. نظرات در این باره که بتپرستی چگونه پدید آمد و رواج یافت، متفاوت است. « بنا بر عقیده فارسیان ابتدا بتپرستی از هوشنگ بود او که دختری داشت و صورت و قیافه دخترش را خیلی دوست داشت تا این که از بخت بد روزگار، دختر مرد پدر که عاشق دختر خود بود دستور داد مجسمه او را درست کردند و هر روز به یاد دخترش به دیدن این مجسمه میرفت ولی پدر که بیتابی بسیار در مرگ دخترش میکرد دستور داد که بتی در هیأت دخترش تراشیدند و هر کجا که میرفت این بت را نیز با خود میبرد از آن روزگار کم کم بتپرستی رواج یافت».(۴) حمزه اصفهانی نیز میگوید: «پرستش و صورتگری بتها در روزگار طهمورث پدید آمد، بدین سان که گروهی از مردم عزیزان خود را از دست دادند لذا برای تسکین دردهای خود، مجسمههایی همانند مردگان خود ساختند و بعد از مدتها، پرستش مجسمهها در نظر ایشان جلوه گر آمد و به پرستش آنها به بهانه این که واسطه میان ایشان و خداوند و مایه تقرب هستند، پرداختند».(۵) درباره رومیان و یونانیان نیز میگویند که: « رئیس خانواده یعنی مرد در خانه خودش مورد پرستش واقع میشد و وقتی نیز میمرد از او مجسمهای درست میکردند و آن مجسمه را پرستش میکردند».(۶) در تواریخ اسلامی نیز آمده: «کسی مرده بود شیطان گفت مجسمه او را درست کنید بعد این مجسمه کم کم به صورت بت، پرستش شد». (۷) علل بتپرستی از مجموع مطالب فهمید میشود که بتپرستی چند علت مهم و اساسی دارد که هر قوم بتپرست را، که مورد مطالعه قرار دهیم، بتپرستی آنها ناشی از یکی از علتهاست. ۱- علت اول بتپرستی را میتوان همان عشق به آفریدگار هستی دانست، به چه معنا؟ به این معنا که خداوند عشق خود را به صورت فطری در نهاد هر شخصی قرار داده است که جای شک و شبههای در آن نیست، شما ابتدائیترین اقوام را که نگاه کنید در مییابید فطرتاً به دنبال آفریدگار و صاحب دنیا میگردند و در این سیر بعضیها به خطا رفته و گمان میکنند آفریدگار آنان مشتی سنگ و چوب است، از همین رو بتپرست میشوند و بتهای بیروح را مورد پرستش قرار میدهند. « با توجه به این که توجه انسان به امور دنیوی و وسایل مادی بسیار زیاد است این موضوع انسانها را به طرف بتپرستی میکشاند و بتپرست میکند».(۸) و به قول میرچا الیاده: «وقتی به عنوان مثال سخن از به اصطلاح پرستش و سجده سنگ میرود باید دانست که همه سنگها مقدس تلقی نمیشوند، همواره بعضی سنگها به علت شکل و بزرگی یا استلزامات آئینی شان مورد پرستش و نیایش قرار میگیرند، وانگهی خواهیم دید که غرض عبادت، خود سنگ نیست و سنگهای مقدس به میزانی که دیگر سنگ ساده نیستند بلکه تجلیات خداوند هستند مقدسند. به عبارت دیگر هر شی به میزانی که چیزی دیگر در خود دارد مقدس میشود».(۹) گیوم اوکامی قاطعانه میگوید: « این که خداوند در سکوی طبیعت بشری ظاهر شود از مقوله ایمان است و این امر با این که طبیعت جانوری چون الاغ را نیز بپذیرد متضاد نیست به همین دلیل میتواند در سنگ یا چوب نیز حضور یابد».(۱۰) «بتپرستان اولیه به این موضوع خوب واقف بودند که واقعاً سنگ یا چوب نیستند که باید پرستید، بلکه روح قدسی که در این جمادات است پرستیده میشود، همان روحی که آنها خیال میکردند در سنگهای زیبا و بزرگ متجلی میشود، چرا که سختی و زبری و دوام ماده از لحاظ شعور مذهبی انسان ابتدائی، تجلی قداست هستند … نمیدانیم که بشر هرگز خود سنگ را پرستیده یا نه؟ چون به هر حال انسان ابتدائی همواره چیزی را غیر از آن چه که سنگ در بردارد و بیان میکند سجده کرده است».(۱۱) ۲- علت دوم بتپرستی را ترس گفتهاند، در زمانهای بسیار دور که انسان تقریبا از تمامی علل و حوادث دنیا بیخبر بود، وقتی با حادثهای هولناک روبرو میشد ناخودآگاه برای کاهش ترس خود به موجودی مافوق طبیعت پناه میبرد و به این وسیله خود را در پناه آن موجود قرار میداد و با جرئت بیشتر با حوادث روبرو میشد و گمانش این بود که این موجود در دل سنگها و چوبها جای دارد؛ لذا برای جلب نظر این موجودات مافوق طبیعی به سنگها شکل داد، آن را پرستش کرد و برای آن نذرها و قربانیها کرد، شاید که این موجود دلش به رحم آمده کمتر بلایا و حوادث نازل کند. منتسکیو در این باره میگوید: « اگر بتپرستان برای عیوب بزرگ و بیماریهای سخت بت میتراشیدند، نه به خاطر اینکه آن عیوب را دوست داشتند و یا خواهان آن بودند، بلکه بر عکس به واسطه نفرتی که از آن عیوب داشتند برای آنها بت میتراشیدند که از شر آنها در امان باشند. مثلاً وقتی اهالی جنگجوی اسپارت معبدی برای وحشت بر پا نمودند معنایش این نبود که ترس را دوست میداشتند؛ و میخواستند همواره ترس به سراغ آنها بیاید، بلکه بر عکس از ترس متنفر بودند و آرزو میکردند که هرگز وحشت در قلوب سربازان آنها پیدا نشود».(۱۲) « همچنین در بسیاری موارد آفریقائیها ماسکهای خود را به عنوان بت و طلسم میدانستند و به این عنوان نذرها و قربانیهایی نثارشان میکردند تا قدرت آنها برقرار باشد و نیت خیر و نظر مساعدشان از پرستندگان برنگردد».(۱۳) ۳- سومین و شاید مؤثرترین علت شیوع بتپرستی همان عشق به مردگان خود و بزرگان خود بود که برای این افراد مجسمهها برپا می کردند و بعضی از همان ابتدا آن مجسمه را پرستش میکردند. ولی بعضی دیگر به مرور زمان و در نسلهای بعدی این مجسمه را مورد پرستش قرار میدادند. « چنانچه ابن قیم هم علت بتپرستی را همین بزرگداشت مردگان می شمارد»، « و حتی در بسیاری از جاها خیال میکردند که روح هر مردهای بعد از مرگ در سنگ قبر وارد میشود و در واقع سنگ قبر را محافظی میدانستند که مرده را از گزند جانوران و دزدان، و فنا شدن مصون میداشت».(۱۵) از زمانهای بسیار دور به احترام افراد، مردم مجسمههایی از قهرمانان، بزرگان و رؤسای قوم خویش را میساختند و آن را محترم میشمردند، که عاقبت این کار، همان طور که گفتیم منجر به بتپرستی سنگ و چوب شد. هرودوت در تاریخش اهالی آرگوس را یادآور میشود که چگونه مجسمه دو جوان را به پاس فداکاریشان بر در معبد نصب کردند و آن مجسمهها مورد احترام آن مردم قرار گرفت، جریان از این قرار بود که این دو مجسمه در یکی از جشنها که به افتخار یکی از خدایان برپا شده بود، این دو جوان هر چه به انتظار مرکبی ماندند تا مادران خود را به جشن برسانند فایده نبخشید و مرکبی از راه نرسید، آن دو از خود گذشتگی به خرج داده و مادران را بر دوش گرفته و آن مسافت طولانی را پیمودند تا به معبد و محل جشن رسیدند، وقتی به معبد رسیدند در جمع حضار و افراد شرکت کننده در جشن از فرط خستگی از دنیا رفتند، مردم حاضر در آنجا که این منظره را با چشمان خود دیده بودند به پاس احترام این دو جوان، دو مجسمه از آنها ساختند و در معبد قرار دادند. (۱۶) بعضی ها خود مردگان را به صورت مجسمه، یا درون مجسمهای قرار میدادند و آن را احترام میکردند. « مثلاً میکرفیوس فرزند خئوپس در مصر وقتی سلطنت میکرد، دخترش به ناگاه فوت کرد، پادشاه که از مرگ دخترش بسیار ناراحت شده بود به پاس احترام دخترش دستور داد گاوی از چوب ساختند که شکم آن خالی بود و روی آن را تذهیب کرده بودند، دختر مرده خود را درون مجسمه گاو نهاده و گاو را بدون آن که دفن کند در کاخ خود نگهداری میکرد و هر روز در کنار آن انواع عطریات را استعمال و هر شب پیوسته چراغی در کنار آن روشن میکرد».(۱۷) « اصلا مصریها قبرهای خود را به گونه ای میساختند که جسد مردگان را مومیائی میکردند و بعد سراسر جسد را از گچ میپوشاندند و سیمای مرده را به حداکثر ممکن شبیه به سیمای او روی آن گچ نقاشی میکردند و آن را ایستاده در داخل تابوتی از بلور قرار میدادند، نزدیکان مرده مدت یک سال تابوت را نزد خود حفظ میکردند و از هر چه میخوردند به او نیز تعارف میکردند و قربانیهایی به او هدیه میکردند پس از آن مدت، آن را به قبرستانی که در حوالی شهر بود منتقل میکردند».(۱۸) یا « در قوم اسیدون وقتی پدری میمرد فرزندان، موهای سر مرده را میکندند و سپس سر را تمیز و سرخ میکردند و آنگاه در موقع قربانیهای بزرگ سالیانه خود، این سر را مانند اشیاء مذهبی پرستش و نیایش میکردند».(۱۹) هر یک از این آداب و رسوم، میتوانست نقشی اساسی در سوق دادن مردم به سوی بتپرستی داشته باشد، و احتمالا یکی از دلائل مهم بتپرستی همین آداب و رسوم اقوام مختلف درباره مردههای خود بود که قبلا توضیح آن را بیان کردیم. بدین ترتیب سنگها مورد پرستش واقع شدند بدون آن که خود آن انسان ها بفهمند چه انجام میدهند، در واقع منشأ این کار عشق به کعبه بود و خدای واحد،کم کم که فرزندان نسل بعد از نسل، بزرگ شدند و رفتارهای پدران خود را میدیدند، این گمان برایشان پیش آمد که به راستی آنچه که مقدس است و باید پرستش کرد این سنگها هستند که پدران ما آنها را همراه خود دارند ولی غافل از این نکته که تعظیم آن سنگها که پدران انجام میدادند علت دیگر دارد و آن به عشق کعبه و خدای کعبه بود و این سنگها به تنهائی ارزشی نداشتند که مورد احترام واقع شوند. علت بتپرست شدن عرب جاهلی درباره بتپرست شدن عرب نیز قولهای متفاوتی وجود دارد اما مهمترین دلائل بتپرست شدن عرب را چند چیز شمردند. ۱- داستان سفر عمر بن لحی به شام و آوردن بتی از آنجا که قضیهاش را توضیح دادیم. ۲- علت رواج بتپرستی در میان اولاد اسماعیل (عرب عدنانی) و تمایل آنها به بتپرستی این بوده که هر مسافری که از مکه به اطراف سفر میکرد، از سنگهایی که در اطراف خانه کعبه وجود داشت به عنوان تبرک به همراه خود برمی داشت تا آن سنگها را به خاطر مجاورتی که با کعبه داشتند در سفر تعظیم و تقدیس کنند، « مسافران در هر منزلگاه که فرود میآمدند سنگهای نامبرده را بر زمین میگذاشتند و به عشق کعبه و به یاد طواف کعبه آن سنگها را مانند کعبه میپرستیدند و به دور آنها طواف میکردند و برای تبرک دست و صورت خود را به آنها سنگها میمالیدند».(۲۰) ۳- علت سوم بتپرستی در میان عرب جاهلی همان احترام به مردگان بود که بحث آن گذشت. از ابن کلبی روایت کردهاند که گفت: «پدرم خبر داده و گفته: بتهای ود، سواع، یغوث، یعوق و نسو مردانی نیکوکار بودند که وقتی مردند خویشاوندانشان برای آنها گریه کردند و از مفارقت آنها بیتابی میکردند، در این وقت مردی به آنها گفت: آیا میخواهید ۵ مجسمه به صورت آنها برای شما بسازم ولی بدون روح، چرا که من بر ایجاد روح در آنها توانائی ندارم گفتند: آری، او ۵ مجسمه به صورت آن مردگان ساخت و در جائی نصب کرد و از آن به بعد خویشان مردگان میآمدند و آن مجسمهها را تعظیم میکردند و به عنوان احترام دور آنها طواف میکردند تا این که مدتی به این حال گذشت … پس از نسل سوم، مردم گفتند: گذشتگان ما این بتها را بدان سبب تعظیم میکردند که آنها نزد خدا شفیعان آنان بودند از این رو مردم به عبادت آن بتها مشغول شدند و در شرک و کفر فرو رفتند».(۲۱) وقتی که بتها در بین عرب رواج پیدا کرد، هر عربی که از تمدن اطلاعی نداشت و سعادت و شقاوت خود را در گرو این سنگها میدید برای جلب نظر این بتان دست به هر کار میزد و حتیالمقدور سعی میکرد خانه او به یکی از این خدایان سنگی مزین شود و از خدای اختصاصی خود، کمال بهره را ببرد و این امید را داشت که در کار مزرعه او را یاور باشد و محصول او را پر رونق کند و در سفرها یار و محافظ شخصی او باشد و در شهر خود، شر شیطان، اجنه، چشمهای بد و تنگ نظر را از سر او کوتاه کند، و در واقع با چنین امیدی هر عرب یک بت در خانه خود داشت و از او استمداد میجست و حتی در سفرها این خدایان را همراه داشتند. کلبی میگوید: «وقتی عربی به سفر میرفت در ضمن راه که پیاده میشدند چهار سنگ از زمین برمی داشت و یکی از آنها را که زیباتر بود انتخاب میکرد و خدای خود قرار میداد و سه عدد باقی را به جرم بد شکلی، پایههای دیگر خود قرار میداد و پس از پختن غذا و حرکت، سنگها را رها میکرد و میرفت تا این که به منزلگاه دیگر برسد و روز از نو و خدای دیگر از نو، و این شده بود کار عرب که سنگی زیبا را خدا کند بعد که سنگی زیباتر پیدا شد خدای قبلی را به دور بیندازد و خدای جدید اختیار کند».(۲۲) بخاری از ابی رجاء عطاردی نقل میکند: « ما سنگها را پرستش میکردیم، هر گاه سنگ زیباتری به دست میآوردیم سنگ اول را دور انداخته و سنگ زیبای جدید را میپرستیدیم و هر گاه سنگی نمییافتیم مقداری خاک جمع نموده و گوسفندی را میآوردیم و از شیر آن گوسفند روی خاکها میدوشیدیم و اطراف آن طواف میکردیم».(۲۳) ابن کلبی گفته است: «هر خانوادهای در مکه دارای بت ویژهای بود که در خانه خود آن را عبادت میکرد، چون یکی از اهالی خانه عازم سفر میشد آخرین کارش در هنگام خروج از خانه این بود که بتهای خانوادگی را مسح و تبرک و طواف میکرد و هنگام بازگشت از سفر هم نخستین کاری که انجام میداد مسح و تقدیس آنها بود».(۲۴) بتهای عرب در بین عرب، بتهای زیادی وجود داشت که از مهمترین آنها هبل را میتوان نام برد، همان بتی که میگویند « عمرو بن لحی از سفر با خود آورد، این بت یکی از شریفترین بتهای عرب بود که یک وقتی آن را از شام آوردند در داخل خانه کعبه قرار دادند».(۲۵) «گویند چون ابوسفیان از جنگ احد برگشت هنوز به خانه خود نرفته، پیش هبل در آمد و به او گفت: نعمت دادی و مرا یاری کردی و انتقام مرا از محمد گرفتی آنگاه سر خود را تراشید».(۲۶) و خیلی وقتها هم که عرب ها در کار متحیر میشدند پناه به این بت میبردند و از او طلب خیر میکردند؛ و به قول معروف استخاره میکردند که این کاری که میخواهند انجام دهند خیر است یا شر، « این استخاره به این صورت بود که در پیش روی هبل هفت تیر نصب کرده بودند که در اولین تیر عنوان صریح و در دومی عنوان ملصق نوشته شده بود وقتی در امری تردید میکردند و یا در نوزادی شک میکردند (که از پدرش است یا از غیر پدرش) ابتدا به هبل هدیهای تقدیم میکردند و سپس آن تیرها را هدف قرار میدادند، اگر تیری که هدف قرار میگرفت دارای عنوان صریح بود جواب استخاره مثبت میشد و اگر دارای عنوان ملصق میبود جواب منفی تلقی میشد، تیر سومی به امور میت اختصاص داشت و تیر چهارمی مخصوص امور ازدواج بود و سه تای دیگر تفسیر نشده و من (ابن کلبی) نمیدانم مخصوص حل و فصل چه اموری بودند».(۲۷) از دیگر بتهای معروف عرب، لات و عزی بودند که قریش آنها را دختران خدا میشمردند، لات یکی از بتهای بسیار قدیمی است که ویل دورانت درباره او میگوید: «اگر بدانیم که هرودوت ال- ایل- لات را به عنوان بزرگترین خدای عرب یاد کرده است کهنسالی این خدایان عربی را دریافت توانیم کرد».(۲۸) لات ظاهرا خدای شمس بود و مادر خدایان به شمار میآمد چنان که صابئین عقیده داشتند که کعبه و بتهای کعبه از آن صابئین بوده و پرستندگان این بتها هم از زمره صائبین بودهاند. و بت (لات) به اسم زحل بود و عزی به اسم زهره (۲۹) و هر یک از دو بت لات و عزی معابدی داشتند که عرب به آنجا میرفتند و لات و عزی را پرستش میکردند، این لات و عزی همان بتهایی هستند که مشرکین وقتی به جنگ پیامبر (جنگ احد) آمده آن دو بت را هم با خود آورده بودند و برای آنها شعار میدادند و به این دو بت بر لشکر مسلمین تفاخر میکردند و به این دو بت تبرک میجستند و گمانشان این بود که همراه داشتن این دو بت باعث پیروزی آنها میشود. شاید هیچ بتی به اندازه عزی در بین عرب عزیز نبود، به طوری که آن را از جان خویش دوستتر میداشتند و تا آخرین دقایق زندگی به او وفادار میماندند، «وقتی که ابو احیمه دچار بیماری شد و نفسهای آخر را میکشید همه دور او جمع شده بودند و منتظر بودند که چه میشود آیا میمیرد و یا این که زنده میماند، که یکی از آن مردم ابو لهب بود که کنار ابو احمیه نشسته بود ، به ناگاه دیدند مریض در بستر بیماری گریه میکند، لهب گفت: چرا گریه میکنی؟ اگر از مرگ میترسی آن برای همه است، شتری است که در هر خانهای خوابیده و چارهای از آن نیست، ابو احیمه با لحنی غمگین در حالی که هنوز قطرات اشک از گونهاش میچکید گفت: نه گریهام برای ترس از مرگ نیست و علتی دیگر دارد من از این گریه میکنم که میترسم پس از من کسی عزی را نپرستد ابو لهب گفت: به خدا سوگند عزی را که تا حالا پرستیدهاند برای خاطر تو عبادت نمیکردند که پس از مرگت عبادت او را ترک کنند، در اینجا بود که ابو احیمه نفسی راحت کشید و گفت اکنون من در تعظیم عزی و حمایت او جانشینی لایق دارم».(۳۰) بعد هم چشمها را برهم گذاشت و مرد. محققان نام عزی (و هم چنین نام مناف را) با کمی تغییرات از نام الهههای بابلیان و نبطی ها میدانند، در سنگنوشتههای بابلیان کلمه (غروساری) دیده شده که ترجمهاش الهه آتش میباشد؛ هم چنین بعل که یکی از بتهای معروف عرب بود و در بعلبک نیز معبدی بزرگ داشته مورد پرستش بسیاری از مردم عرب بود و حتی قبایل یمنی و مردم شمال جزیره العرب آن را پرستش میکردند ، « بعل از بتهای امم و ملتهای دیگر بوده که الهه نر محسوب میشده و در خرابههای شهر پالمیرا (شهر نخل) که اعراب آن را تدمر میگفتند آثار بتکده قدیمی و بزرگی به نام بعل ملاحظه شده است، گویند نام این بت نیز از بابل آمده چرا که از جمله الهههای بزرگ بابلیان، چند الهه بنام انو، بال و هیا بود و چنین استنباط میشود که بعل همان بال باشد».(۳۱) دو بت معروف دیگر عرب، اساف و نائله بودند که درباره این دو افسانههای زیادی وجود دارد ، «معروف است که این دو بت در ابتدا زن و مردی بودند که عاشق همدیگر بودند و این عشق بازیها ادامه مییابد تا این که روزی در درون خانه کعبه، مکان را خلوت مییابند و فرصت را مناسب میشمرند و با هم نزدیکی میکنند، در اینجا خدا بر این دو غضب کرده و عذاب خود را بر آن دو فرود آورده و آن دو را به صورت مجسمه مسخ میکند، به مرور زمان مردم آن دو را به خدائی خود قبول میکنند و آن دو را مورد پرستش قرار میدهند و دو زناکار و مورد غضب خداوند خدای قوم میشوند». (۳۲) البته این داستان به افسانه شبیه تر است چرا که اعتقاد ما این است که قومی که به عذاب الهی دچار شوند و مسخ شوند بعد از سه روز از بین خواهند رفت و چیزی از مسخ شدگان باقی نمیماند، ولی داستان این دو بت هر چه بود عرب آنها را خدای خود میدانست و «قریش به احترام آن دو هر چند یک بار قربانی میآوردند و نزد اساف و نائله قربانی را ذبح میکردند» (۳۳). عرب جاهلی با این که در برابر بتهایشان بسیار متعصب بودند و به هیچ وجه حاضر به ترک بتپرستی نبودند و با تمام نیرو با مخالفین بتپرستی مبارزه میکردند، ولی در دل چنان که باید و شاید اعتقاد به این بتها نداشتند و گاه میشد چوبی به دست میگرفتند و برگرده بت بیجان فرو میآوردند و او را به باد دشنام و ناسزا میگرفتند، ولی با تمام این موارد حاضر به ترک بتپرستی نبود. در عرب بتی بود به نام سعد که شکل آن عبارت بود از صخرهای دراز که این بت را پسران کنانه میپرستیدند، «روزی عربی شترش را نزدیک معبد این بت آورد تا از آن بت تبرک یابد، (به این امید که شیر شترانش زیادتر شود، بیشتر زاد و ولد کند) وقتی به نزدیک آن بت رسید شترش از آن بت و خدا ترسید و رو به فرار نهاد، در آن هنگام صاحب شتر که از این واقعه ناراحت شده بود سنگی برداشت و به آن بت کوبید و گفت: خدا تو را متبرک و مبارک نگرداند که شتر مرا ترسانیدی و رم دادی، پس از آن رو گردانید و به دنبال شترش رفت و این سطر را سرود: آمدیم نزد سعد که ما را با گمشدهی خود جمع کند، ولی او ما را بیش از پیش از هم دور گردانید دیگر از بندگان سعد نیستم آیا سعد جز سنگی است که در تنوفه قرار دارد؟ نه بر راهنمائی قادر است و نه بر گمراهی».(۳۴) « امروءالقیس شخصی بود که عدهای پدرش را به قتل رساندند او مجهز میشود و شمشیر از رو میبندد تا به جنگ قاتلان برود و آنها را به تلافی پدرش به قتل برساند ولی با خود میگوید بهتر است قبل از هر اقدامی بروم در معبد ذوالخلصه با تیر، فال بگیرم که آیا به جنگ قاتلان بروم یا نه، وقتی وارد معبد میشود و تیر را پرتاب میکند فال میگوید: نباید برود، بار دیگر تکرار میکند باز جواب منفی است بار سوم تیر را پرتاب میکند ولی گویا صد بار هم تیر را پرتاب کند جواب منفی است. امروءالقیس که این وضعیت را میبیند، عصبانی میشود تیرها را میشکند و بر صورت بت میکوبد و با عصبانیت میگوید: ای لعنتی! اگر پدر خودت را کشته بودند باز مرا از خونخواهی پدرت منع میکردی؟» (۳۵) کار این اعراب و رفتار امروءالقیس، همچو رفتار جوانان یونان و چین قدیم میماند، چنان که ویل دورانت میگوید: « جوانان یونان قدیم، گاهی مجسمه (پان) خداوند را کتک میزدند که چرا به آنها شکار خوبی نداده است، تا آنجا که میدانم اگر ماهیگیران ایتالیا با همه دعائی که کرده باشند ماهی زیادی نگیرند صورت حضرت مریم را به دریا میاندازند ،اگر دعای چینیان ثمری نبخشد ممکن است تصویر یکی از خدایان را به صورت وهنآوری در خیابانها حمل کنند و او را با عتاب و خطاب کتک بزنند و با سرزنش تمام بگویند: تو ای روح سگ، ما برای تو معبد ساختیم که در آن سکونت کنی، تو را به طرز زیبائی طلا کاری کردیم و خوب پروراندیم و برای تو قربانیها کردیم با این همه تو ناسپاسی میکنی».(۳۶) قربانی انسان به پای بتها این عرب جاهلی که روزی همچون جوانان یونانی و چینی بتها را به باد فحش و کتک میگیرد، فردایش از در آشتی در میآید و برای جلب نظر او آدمیان را قربانی میکند و نذر آن بت میکند. نیلوس (Nilus) در اوایل قرن پنجم میلادی نقل کرده که اهل پطره، گاه پیش از طلوع آفتاب با سرود دینی و با تشریفات خاصی، انسانی را در پیشگاه عزی یا ستاره ناهید قربانی میکردند، و از دوره پیش از این تاریخ نیز، فرفوریوس (Porphyry) آورده است که: « اهل دومه در حران هر ساله پسری را ذبح میکردند و زیر مذبح دفن مینمودهاند. درباره منذربن ماءالسماء پادشاه حیره هم آوردهاند که پسر پادشاه، شخصی را اسیر کرد و برای عزی ذبح کرد؛ و نیز از تواریخ سریانی نقل کردهاند که یکی از ملوک حیره چند تن از دوشیزگان نصارا را که تارک دنیا بودند برای عزی قربانی کرد».(۳۷) و شهرستانی هم میگوید: « عرب از بخاطر تقرب به اصنام قربانی میکردند و بتان را به خون قربانی رنگین میکردند و این فعل را سبب زیادی مال میدانستند».(۳۸) « منذربن ماءالسماء پادشاه حیره (۵۰۵- ۵۴۴) پیروان مسیحی را به ستاره زهره پیشکش میکرد؛ عربهای شبه جزیره سینا نیز کسانی را برای زهره قربانی میکردند».(۳۹) البته به نظر میرسد در اواخر دوره جاهلی قربانی کردن آدم برای بتها از بین رفته و به جای آن قربانی حیوانات متداول شده باشد، هرچند نمیتوان به طور یقین گفت در تمامی سرزمین عرب قربانی آدم منتفی شده بود، ولی از شواهد و قرائن پیداست که قربانی حیوان، جایگزین قربانی انسان شده بود. عرب همان طور که خیلی از چیزها را از همسایگان و کشورهای دیگر به وام گرفته است، ممکن است آداب و رسوم مربوط به بتپرستی را، که یکی از آنها هم قربانی برای بتان میباشد از دیگر جاها آموخته باشد. در کشورهای مختلف از قرنهای بسیار دور و گذشته رسم قربانی انسان برای بتها مرسوم و متداول بوده است، در کشورهائی چون مصر و یونان و هند و … انسانهای فراوانی به پای سنگها و چوبها قربانی می شدند؛ در مصر قدیم رسم بود پسران و دختران زیبا روی را به الهه نیل تقدیم کنند؛ در یونان نیز برای خدایان گوناگون هزاران هزار انسان قربانی میکردند. در عربستان نیز احتمال میرود بعد از آن که اصل بتپرستی را پذیرفت، این رسم را نیز از کشورهای بیگانه اخذ کرده باشد؛ و جالبتر از کتک زدن بت و فحش دادن به او، خوردن بت است، عرب وقتی از کشک یا خرما بتی میساخت و او را عبادت میکرد و او را نزد خدا شفیع قرار میداد، وقتی خوب او را عبادت می کرد و او را می پرستید، اگر دچار گرسنگی میشد خدای خویش و معبود خود را که مدتها در پای او سر به سجده نهاده بود و برای او قربانیها کرده بود او را با ولع تمام نوش جان میکرد. درباره بنو حنیفه میگویند: در جاهلیت بتی از حلیس ساخته بودند و روزگاری آن را میپرستیدند. پس قحطی پیش آمد و بنوحنفیه آن بت را خوردند و مردی از بنی تمیم این شعر را گفت: اکلت ربها حنفیه من جوع قدیم بها و من اعواز. و دیگری سرود: اکلت حنفیه ربها زمن التقحم و المجاعه لم یحذروا من ربهم سوء العواقب و التباعه (۴۰) و هر چند که در این ایام تاریک گوئی بر تمامی عقلها غباری از جهل نشسته و به هیچ رو این غبار جهل از عقلها جدا شدنی نیست اما افرادی پیدا شدند که لختی اندیشیدند و از آن سرمایه الهی، یعنی عقل استفاده کردند و راهی روشن بر خلاف راه عموم جامعه در پیش گرفتند و تن به خواری پرستش مشتی سنگ و چوب و کشک و خرما که ساخته دست خود آنها بود ندادند. این افراد چگونه میتوانستند خدائی را بپرستند که روباهی میآمد و بر صورت آن خدا بول میکرد و آن خدا توانائی این که از این روباه جلوگیری کند نداشت. آیا چنین خدائی به راستی مستحق پرستش بود؟. «یکی از این افراد از کنار بتی میگذشت، دید روباهی بر آن بت بول میکند، آن شخص که این منظره را دید، فیالبدیهه سرود:» ارب یبول الثعلبان برأسه لقد ذل من بالت علیه الثعالب ترجمه: «آیا میشود که روباهان بر سر خدایان بول کنند؟ خوار است خدائی که روباه بر آن بول کند.» (۴۱) و تنها چیزی که باعث شد عدی بن حاتم از بتپرستی دست بردارد، این بود که با چشم خود دید «مالک بن کلثوم به بتی به نام فلس با نیزه حمله میکند و آن بت توان دفاع از خود را ندارد و همین جریان باعث جرقهای در ذهن عدی شد و از بتپرستی به سوی مسیحیت راه پیدا کرد».(۴۲) میگویند: «آمازیس بین هزاران چیز گران بهائی که داشت، حوض زرین بود ،که خود و تمام مهمانانش پای خود را در آن میشستند خراب کرد و با آن مجسمهای از خداوند ساخت و در داخل شهر در نقطهای مناسب قرار داد، مصریان دسته دسته به زیر مجسمه میرفتند و آن را پرستش کامل میکردند، وقتی آمازیس از رفتار مردم شهر مطلع شد، مصریان را دعوت کرد و ماهیت آن مجسمه را برای آنها فاش کرد و گفت این مجسمه از حوضی ساخته شده است که در گذشته در آن استفراغ و ادرار میکرده اند، پاهای خود را در آن میشستند و اکنون شما آن را مورد پرستش قرار میدهید».(۴۳) خدا پرستان در عصر بتپرستان در این دوران مخالف جهت عمومی ( بت پرستی ) حرکت کردن واقعاً مشکل بود، اما آنان که راه خود را یافتند از حرفها و زخم زبانهای دیگران نمیهراسیدند، شجاعانه خدای واحد و یگانه را پرستش میکردند« ابوقیس یکی از حرکت کنندههای مخالف جهت عمومی بود، او که از بنی تجار بود، از بتپرستیدن بیزار شد و خانه خویش را مسجدی ساخت و گفت من خدای ابراهیم را میپرستم».(۴۴) و این هم صدای زید بن عمر است که خطاب به بتپرستان گستاخانه فریاد میزند: «ای فرزندان عرب شما از سنگی پرستش میکنید که نه میشنود و نه میبیند نه زیان میرساند و نه سود میدهد، بروید و دین ابراهیم را جستجو کنید، این جسارت زید همهمهای در مردم انداخت، فریادها بر ضد او بلند شد عموی زید از میان جمعیت پیش آمده دست زید را گرفته با خود میبرد، مردم به دنبال آنها روان شده و با انگشت او را نشان میداده و میگفتند: این همان دیوانهای است که همه روز درب کعبه میآمد و پشت به دیوار داده و میگفت: ای خدا اگر میدانستم تو را چگونه پرستش کنم میکردم، ولی نمیدانم».(۴۵) «زهیر بن ابی سلمی مزنی روزی به درختی گذشت که بعد از خزان سبز شده بود، گفت: اگر از دشنام عرب نمیترسیدم ایمان میآوردم به آن قادری که این درخت را بعد از خشک شدن و خزان زنده گردانید و استخوانهای پوسیده آدمی را نیز خیلی زود زنده میگرداند».(۴۶) نتیجه تاریخ شاهد بسیاری از خرافهها و مسخ فکر آدمی در برابر ساختههای خود بوده است. یک روز به نام دین فکر و شعور بشر مسخ میشود، روزی دیگر آداب و رسوم قومی باعث مسخ او میشود و… لذا پیامبران الهی برای همین مبعوث شدند تا این زنگارها را از ذهن آدمی بزدایند؛ و محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) یکی از موفقترین این پیامبران بود که در زمانی اندک توانست از قومی بتپرست و مسخشده به وسیله بتها و رسوم جاهلی، مردمی دیگر بسازد و این معجزه تاریخی پیامبر اسلام است. بتپرستی ظاهری و مادی، نه بتپرستی به معنای عام که طبق بیان قرآن، شامل پیروی از هوای نفس[۵]نیز میشود، از زمان حضرت نوح(ع) رواج یافته است.[۶] در میان قوم حضرت نوح(ع) مردان صالحى (به نامهای “وَدّ”، “سُواع”، “یَغوث”، “یَعوق” و “نَسر”)[۷] بودند که مردم به آنها اظهار علاقه مىکردند، شیطان از علاقهی مردم سوء استفاده نموده و بعد از مرگ آن مردان، مردم را تشویق به ساختن مجسمهی آن بزرگان و گرامى داشت آن مجسمهها کرد.[۸] مدتی نگذشت که نسلهاى بعد، رابطهی تاریخى این موضوع را فراموش کرده و تصور نمودند که این مجسمهها موجوداتى محترم هستند که باید مورد پرستش قرار گیرند، به این ترتیب به پرستش بتها سرگرم شده و مستکبران ظالم آنان را با این طریق إغفال نموده و به بند بتپرستی کشیدند.[۹] یکی دیگر از ریشههای بتپرستی، اعتقاد مشرکان به وجود و خالقیت خدای متعال[۱۰] و ملائکه است که آنها را داراى صورتهای پوشیده از انسان میدانند؛ لذا براى هر کدام صورتى از طلا، نقره و جواهرات تراشیده و آنها را عبادت میکردند. عدهی دیگر ستارگان را در عالم مؤثر دانسته و چون اغلب ستارگان پنهان هستند، صورتهایى براى آنها ساخته و به جاى ستارگان، آن صورتهای بتی را عبادت مینمودند.[۱۱] منشأ دیگر دوگانهپرستى یا چند گانهپرستى در بین اقوام، تنوع موجودات عالم است؛ به دلیل اینکه افراد کوتهفکر باور نمیکردند که همهی موجودات گوناگون و متنوّعى که در آسمان و زمین است، مخلوق خدای واحد است، براى هر نوعى از انواع موجودات، خدایى قائل بودند که از آن تعبیر به “ربالنوع” مىکردند؛ مانند: ربالنوع صحرا، باران، آفتاب، جنگ و صلح و…؛ لذا در اعتقاد آنها، این خدایان خیالی که گاه از آنها به عنوان فرشته نیز یاد مىنمودند، فرمانروایان این جهان بوده و چون موجودات غیر محسوس بودند، تمثالهایی براى آنها ساخته و عبادت مىکردند. این عقاید خرافى از یونان به مناطق دیگر و سرانجام به حجاز منتقل شد؛ ولى اعراب به خاطر توحید ابراهیمى که در میان آنها به یادگار مانده بود، نمىتوانستند وجود «اللَّه»[۱۲] را منکر شوند، در نتیجه این عقائد را به هم آمیختند؛ یعنی در عین حالیکه به وجود خدا عقیده داشتند، اعتقاد به فرشتگانى پیدا کردند که رابطهی آنها با خدا، رابطهی دختر و پدر بود، و بتهاى سنگى و چوبى را مظهر و تمثالهایى از آن مىدانستند.[۱۳] بتهای معروف در طول تاریخ بتپرستان: خدای متعال در سوره مبارکه نوح نام بزرگترین بتهای زمان حضرت نوح را ذکر کرده است: «وَ قالُوا لاتَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ وَ لاتَذَرُنَّ وَدًّا وَ لا سُواعاً وَ لا یغُوثَ وَ یعُوقَ وَ نَسْراً»[۱۴] «و گفتند: دست از خدایان و بتهاى خود بر ندارید، (بخصوص) بتهاى “ود” و “سُواع” و “یَغوث” و “یَعوق” و “نَسر” را رها نکنید!» این پنج بت، از جمله بتهایی است که نام آنها در طول تاریخ حفظ شد تا اینکه به عربها منتقل شد؛ یعنی بت “ودّ” که به صورت مرد بود، برای قبیلهی کلب، “سُواع” که به صورت زن بود، برای قبیلهی هَمدان، “یغوث” که به صورت شیر بود، برای قبیلهی مَذحَج، “یعوق” که به صورت اسب بود، برای قبیلهی مُراد و “نسر” که به صورت عقاب بود، برای قبیلهی حمیر به ارث رسید؛ به همین دلیل بعضی اعراب، عبد ودّ و عبد یغوث نامیده شدهاند.[۱۵] قرآن بت معروف قوم حضرت الیاس(ع) را “بَعل” معرفی کرده[۱۶] و گفته شده: این بت بزرگ، از جنس طلا بوده که چهار صورت داشته و دارای چند خدمتکار و شهر “بعلبک” لبنان نیز منسوب به آن است.[۱۷] اما سه بت مشهور عرب به نامهای “لات” متعلّق به قبیلهی ثقیف، “عزّى” متعلق به قبایل بنىسلیم، غطفان، جَشم، نضر و سعدبنبکر و بت “منات” براى قبیلهی قدید بود؛ البته بتهای دیگری نیز بودند، مانند: “اساف”، “نائله” و “هُبَل” که مورد پرستش اهل مکّه قرار گرفتند. اعراب بت “اساف” را در کنار حجرالاسود، بت “نائله” را در نزدیکى رکن یمانى و بت “هبل” را که هجده ذراع طول داشت و بزرگترین بت عرب بود، در بالاى کعبه نصب کرده بودند.[۱۸] قرآن کریم در مورد سه بت مشهور اعراب جاهلی میفرماید: «أَفَرَأَیتُمُ اللاَّتَ وَ الْعُزَّى وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرى»[۱۹] «به من خبر دهید آیا بتهاى “لات” و “عزى” و “منات” که سومین آنها است، (دختران خدا هستند)؟!» بتپرستان، این سه بت را تمثالهایى از فرشتگان میدانستند و ادعا مىکردند که فرشتگان به طور کلى از جنس دختران هستند؛ البته برخی از این بتپرستان، بعضى از بتها را تمثالى از انسانها باور داشتند؛ و همچنین ملائکه را که از نظر آنها ارباب بتها بودند، نیز در دختر بودن (انوثیت) و شفاعت، مستقل مىدانستند؛[۲۰] درحالیکه قرآن کریم از ملائکه با عنوان “عبادالرحمن” یاد نموده، نه مونث و نه مذکر، که در مجردات(موجودات غیر مادی)، سخن گفتن از مذکر و مؤنث معقول نیست.[۲۱] نتیجه اینکه بتپرستان و مشرکان، اشیاء و موجوداتی مانند خورشید،[۲۲] ماه،[۲۳] ستارگان،[۲۴] مجسمههای سنگی و چوبی ساختهی دست خود،[۲۵] و حتی مسیحیت که حضرت عیسی(ع) را به عنوان خدای دیگر خود میدانند،[۲۶] مورد پرستش قرار میدادند که در این مقاله به تعداد زیادی از این بتها اشاره شد. ریشههای اصلی گرایش به بتها ۱٫ جهل: بنیاسرائیل بعد از دیدن چندین معجزهی الهی به دست حضرت موسی(ع)، باز ایمان نیاورده و به پیامبر خدا گفتند: برای ما بتهایی بساز که آنها را عبادت کنیم.[۲۷] بتپرستان جاهل با وجود اینکه میدانستند، بتها دوامی نداشته و از بین میروند و مالک هیچ چیزی حتی نفع و ضرر خود نیستند، باز آنها را تعظیم و تکریم میکردند.[۲۸] خدای متعال خطاب به قوم موسی میفرماید: «إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُون»[۲۹] «شما جمعیتى جاهل و نادان هستید.» یعنی با روشن بودن این مطلب که هیچ واسطهای بین خدای یگانه و این بتها نیست و خدای با این عظمت که هیچ مثل و مانندی ندارد، جاهلانه است که معنای عالی الوهیت را به این تمثالهای سنگی، چوبی، نقرهای و طلایی حمل کرد.[۳۰] جهل بتپرستان از چند جهت بود، از یک سو نسبت به خدا و ذات پاکش و اینکه هیچگونه شبیهی براى او تصور نمىشود، جهل داشتند؛ از سوى دیگر جهلشان به علل اصلى حوادث جهان بود که گاهى سبب میشد حوادث را به یک سلسله علل خیالى و خرافى از جمله بت، نسبت دهند و از سوى سوم جهل به جهان ماوراء طبیعت است که جز مسائل حسّى را نمىبینند و باور نمىکنند؛ مثلا قطعه سنگى را از کوه جدا کرده و بخشی از آن را در ساختمان منزل خود مصرف میکردند و با بخشی دیگر، مجسمهای ساخته و در برابر آن سجده نموده و مقدّرات خویش را به دست او میسپردند که این عین جهالت است.[۳۱] ۲٫ تقلید کورکورانه: بتپرستان جاهل، از اجداد جاهل و گمراه خود تقلید میکردند و ملاک صحت کار خود را عمل پدران و پیشینیان خود میدانستند، و در برابر نهی پیامبران الهی از عبادت بتها، جوابشان این بود که ما پیرو آباء و أجداد خود هستیم و آنچه پدرانمان عبادت میکردند، ما نیز عبادت میکنیم؛ درحالیکه عقل صحیح اجازه نمیدهد که انسان به کسی که از علم بهرهاى ندارد، مراجعه نموده و هدایت و راهنمایى او را که در عین گمراهى است، بپذیرد؛ بنابراین تقلید جاهل از جاهلى که حقیقتا جاهل است، مذموم است و این نوع تبعیت، کورکورانه و در نهایت جهالت است.[۳۲] خدای متعال در آیات متعدد،[۳۳] متعرض این نوع جهالت و تقلید بتپرستان شده و آنها را به شدت توبیخ کرده است: «وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَینا عَلَیهِ آباءَنا أَوَلَوْ کانَ آباؤُهُمْ لایعْقِلُونَ شَیئاً وَ لایهْتَدُون»[۳۴] «و هنگامى که به آنها گفته شود: از آنچه خدا نازل کرده است پیروى کنید، مىگویند: بلکه ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم پیروى مىنمائیم، آیا نه این است که پدران آنها چیزى نمىفهمیدند و هدایت نیافتند؟!» پندار مشرکان بر نفع بتها گمان بتپرستان بر این بود که بتها، برای آنها منافعی دارند که برخی از این پندارها را بر اساس آیات قرآن به اختصار بیان میکنیم: الف. شفاعت: تصور بتپرستان این بود که بتها نزد خدا تقرّب دارند و در امور دنیوی، آنها را شفاعت میکنند: «هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَاللَّه»[۳۵] «مىگویند: اینان(بتها) شفیعان ما، نزد خدا هستند» یعنی بتها از خداى تعالى درخواست مینمایند تا کارهای مهم ما را به سامان رسانند، یا اگر فرضا بعث و حشری در کار باشد، چنانچه اعتقاد مؤمنان است، از خداى تعالى برای ما درخواست نجات از عذاب آخرت را میکنند.[۳۶] ب. عزت: بتپرستان به غیر خدا معبودانى براى خود انتخاب کرده بودند؛ به این گمان که بتها سبب عزّت آنها شده و با این وسیله نزد حق تعالى ارجمند شده و مقام والایی به دست میآورند.[۳۷] در حقیقت پندارشان این بود که اگر با یک خدا عزّت مییابند، با خدایان بیشتر، عزّت بیشتر پیدا میکنند،[۳۸] که قرآن میفرماید: «وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِیکُونُوا لَهُمْ عِزًّا» [۳۹] «آنها غیر از خدا معبودانى براى خود انتخاب کردهاند، تا مایهی عزتشان باشد» ج. نصرت: عبادت بتها از ناحیهی بتپرستان بر این امید بود که آنها را یارى کنند؛ زیرا بر این باور غلط بودند که تدبیر امورشان به این خدایان واگذار شده و خیر و شرّشان هر چه هست، در دست آنهاست؛ به همین جهت، خدایان ناتوان (بتها) را عبادت مىکردند تا با این عبادت، آنها را از خود راضى کرده و بر آنان خشم نگیرند و نعمت را از ایشان قطع نکرده و بلا و مصیبتی بر آنان نازل نکنند:[۴۰] «وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ یُنْصَرُونَ»[۴۱] «آنها غیر از خدا معبودانى براى خویش برگزیدند به این امید که از سوى آنها یارى شوند (و مورد حمایت بتان قرار گیرند)» أبعاد ضعف و حقارت بتها از نگاه قرآن قرآن کریم در مقام مبارزه با شرک و بتپرستی، اول ادعا و اتهام آنها را نسبت به ساحت مقدس قرآن و پیامبر اسلام بیپایه خوانده، سپس ب