هدف خداوند از آفرينش انسان چيست؟

سکوت تنهایی شب در برکه ای خاموش

با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ سکوت تنهایی شب در برکه ای خاموش امیدوارم لحضات خوبی رو باهم سپری کنیم هر چی بخواین اینجا هست همه جوره فقط یکم بگردین .خوش آمد میگویم ... برای مشاهده کامل مطالب از آرشیو مطالب وبلاگ استفاده کنید.

هدف خداوند از آفرينش انسان چيست؟ يكى از اسماى الهى كه در قرآن بر آن تكيه شده, حكيم است. اقتضاى اين صفت آن است كه تمام افعال خدا حكيمانه باشد; بر اين اساس, خلقت انسان نيز هدف خاصى را دنبال مى كند. البته هدف افعال الهى با هدف افعال بشرى متفاوت است. ما كارى مى كنيم تا از آن نتيجه اى عايد خودمان شود و به عبارت ديگر در تمام موارد, هدف اصلى, تأمين مصالح شخصى است; اما خداوند متعال نياز به چيزى ندارد تا براى تأمين آن كارى انجام دهد. او كمال مطلق است و هيچ كارى را براى خود انجام نمى دهد, بلكه براى نفع رساندن به مردم انجام مى دهد. نكردم خلق تا سودى كنم بلكه تا بر بندگان جودى كنم بنابراين بايد گفت هدف نهايى از آفرينش انسان, خود ذات پروردگار است; يعنى فياض بودن خدا ايجاب مى كند كه موجودى به نام انسان خلق شود. اقتضاى ذات خدا اين است كه بيش تر رحمتش را به بندگانش افاضه كند. پروردگار به حكم بخشنده بودن بايد جهانى زيبا و كامل بيافريند. از اين رو آسمان و زمين و آن چه را كه در ميان آن ها قرار دارد آفريده و موجودى به نام انسان را كه مجهز به نيروى عقل و خرد است, پديد آورده است. اقتضاى وجود خدا, نفع رساندن به ديگران است. به زبان فلسفى, هدف از افعال الهى خود ذات است و به زبان عرفانى, خدا دوست دارد صفاتش تجلى كند.1 صرف نظر از علت نهايى كه خود ذات است, علل متوسطه اى در خارج از ذات مى توان قائل شد. اين علل در واقع علل غايى مخلوقات است نه غايات خدا. قرآن مجيد در اين باره مى فرمايد: 1.(وما خلقت الجن والانس الاّ ليعبدون; ما جن و انس را جز براى عبادت و پرستش نيافريديم) .2 البته در اين عبادت و پرستش, سودى عايد خدا نمى شود. اگر انسان نافرمانى كند, بر دامن كبريايى او گردى نخواهد نشست. از اين رو قرآن مجيد مى فرمايد: (ان تكفروا انتم ومن فى الارض جميعاً فان الله لغنيّ حميد; اگر تمام جهان با دين خدا مخالفت كنند, ضررى به خدا نمى رسد, چون خدا بى نياز و شايسته ستايش است.) 3 .البته خلقت انسان ها براى عبادات ظاهرى نبوده است, بلكه مراد, حقيقت عبادت است. علامه طباطبائى(ره) مى فرمايد: (حقيقت عبادت آن است كه بنده خود را در تمام ذلت و عبوديت واداشته, رو به سوى مقام رب خود آورد. همين, منظور آن مفسّرى است كه عبادت را به معرفت تفسير كرده مى خواهد بگويد: حقيقتش آن معرفتى است كه از عبادت ظاهرى به دست مى آيد, پس غرض نهايى از خلقت, همان حقيقت عبادت است; يعنى بنده از خود و از هر چيز ديگر بريده به ياد پروردگار خود باشد و ذكر او بگويد.)4 اين تفسير, سخن گهربار حضرت سيدالشهدا(ع) است كه امام صادق(ع) از آن حضرت نقل فرموده اند, آن جا كه مى فرمايد: (خداوند بزرگ, بندگان را نيافريده مگر به خاطر اين كه او را بشناسند, هنگامى كه او را بشناسند عبادتش مى كنند و هنگامى كه بندگى او كنند از بندگى غير او بى نياز مى شوند.)5 استاد شهيد مطهرى(ره) نيز مى گويد: (اين كه قرآن گفته ما جن و انس را جز براى عبادت خلق نكرديم و از طرفى عبادت مراتبى دارد, معلوم است كه هدف اصلى, مرتبه پايين نيست; بلكه مرتبه عالى است… هدف, همان حقيقت است; يعنى خدا هدف است. در منطق اسلام, هدف فقط يك چيز است و آن خدا است. اصولاً توحيد اسلام جز اين اقتضا نمى كند. توحيد اسلام اگر هم هدف ديگرى معرفى مى كند; مانند بهشت و يا فرار از جهنم, هدف هاى درجه دوم است, براى انسان هايى كه از هدف هاى خيلى پست جهنمى بايد رهايى پيدا كنند.)6 در آيه ديگر غرض از خلقت انسان, امتحان و آزمايش او ذكر شده است, آن جا كه مى فرمايد: (الذى خلق الموت والحياة ليبلوكم ايكم احسن عملاً; خدا مرگ و زندگى را آفريد تا شما را بيازمايد كه كدام نيكوكارتريد.)7 شكى نيست كه آزمايش الهى براى رفع جهل نيست, چون خداوند از همه چيز خبر دارد; بلكه هدف, فراهم كردن زمينه اى است تا افراد با اختيار خود, آن چه را كه پنهان دارند آشكار كنند و استعدادهاى نهفته خويش را به فعليت برسانند. با توجه به مطالب گذشته مى توان گفت هدف از آفرينش انسان, امتحان او است تا از اين راه او بندگى را برگزيند و به كمال نهايى كه قرب به پروردگار است, نايل گردد. ممكن است گفته شود كه چرا خداوند انسان ها را از همان نخست كامل نكرد؟ در پاسخ بايد گفت: اگر انسان از نخست كامل خلق مى شد, ديگر انسان نبود. موجوداتى كه كمالات خود را از اول دارند, مجردند8 و خدا چنين موجوداتى را قبل از انسان خلق كرده است كه نمونه آن ملائكه مى باشند كه در يك حالت ثابت قرار دارند و تغييرى نمى كنند. در پاسخ اين شبهه كه اگر مطلوب حقيقى انسان مقام قرب الهى است, چگونه اكثر مردم در صدد يافتن آن نيستند؟ مى گوييم: تلاش انسان براى رسيدن به كمال و سعادت حقيقى, منوط به شناخت و تصديق به لذيذ بودن آن است و چون اكثر انسان ها هدف اصلى آفرينش و كمال حقيقى خويش را نمى شناسند و لذت رسيدن به آن را نچشيده اند, در صدد يافتن و رسيدن به آن برنمى آيند. يك وقت، هدف از خلقت، فعل است; غايت فعل اين است كه هر كارى را در نظر بگيريم به سوى هدف و كمال است و براى آن كمال آفريده شده است اين فعل آفريده شده كه به آن كمال برسد نه فاعل اين كار را كرده كه خود به كمال برسد. در اين صورت خلقت غايت‏دار، و بطور كلى ناموس اين عالم چنين است كه هر چيزى وجودش از نقص شروع مى‏شود و مسيرش مسير كمال است. مسئله اين كه غايت در خلقت انسان چيست‏بر مى‏گردد به اين كه ماهيت انسان چيست و در انسان چه استعدادهايى نهفته است و براى آن چه كمالاتى امكان دارد. هر كمالى كه در امكان انسان باشد انسان براى آن كمالات آفريده شده است. ما غالبا به صورت مفهومى كلى كه درست هم هست مى‏گوييم انسان براى رسيدن به سعادت آفريده شده است و خداوند هم از خلقت انسان هدفى ندارد و سودى نمى‏خواهد بلكه انسان را آفريده كه به سعادت برسد. اما هدف در قرآن به صورت جزئى‏تر آمده است: «ا فحسبتم انما خلقناكم عبثا و انكم الينا لا ترجعون‏». اگر بازگشت‏به خدا نباشد خلقت عبث است ، قرآن در آيات مكرر مسئله قيامت را با مسئله حق بودن و باطل نبودن خلقت و لغو و بازى نبودن خلقت توام كرده و در واقع استدلال كرده است. و در حقيقت اين قيامت و بازگشت‏به خدا است كه توجيه كننده خلقت اين عالم است. و در جاى ديگر تصريح دارد: «ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون‏». در اين آيه، قرآن عبادت را به عنوان غايت‏خلقت ذكر نموده است. باز در مورد ديگر تصريح مى‏كند كه هدف از خلقت چه مى‏باشد، مى‏فرمايد: «هو انشاءكم من الارض و استعمركم فيها فاستغفروه‏». در اينجا اولا نفرموده «انشاكم فى الارض‏» يعنى نفرمود شما را در زمين آفريد فرمود: «انشاكم من الارض‏»يعنى شما را از زمين بيرون آورد، مثل اين كه اشاره است‏به همان معنى كه زمين مادر دوم شماست; ثانيا فرمود: «و استعمركم فيها» از شما عمران و آبادى زمين را مى‏خواهد از ايات قرآن به روشنى به دست مى‏آيد كه خداوند، جهان را براى انسان آفريده است و فلسفه‏ى آفرينش انسان، اين است كه با پرستش خداوند و مسابقه در اعمال صالح، به مقام قرب الهى و كمال مطلوب خويش برسد . از اين روى، انسان گاهى، فلسفه و هدف آفرينش جهان است . خدا چه نيازى به عبادت انسان دارد؟! اين كه مى گوييم، خدا انسان را خلق كرد تا به عبادت و بندگى خدا بپردازد، به چه معنا است؟ آيا به اين معنا است كه خدا به عبادت نياز داشته و تشنه آن بوده كه كسى در مقابلش خضوع و خشوع كند و انسان را آفريده كه اين كار را براى او انجام دهد؟! آيا اگر ما خدا را عبادت نكنيم خداوند عصبانى مى شود كه چرا به هدف او از خلقت خود بى اعتنايى كرده ايم؟! همان گونه كه انسان دوست دارد ديگران به او احترام بگذارند، آيا در مورد خدا هم اين «نياز احترام» بود كه سبب شد انسان را خلق كند و خدا نيز دوست دارد كسانى در مقابل او به خاك بيفتند و به اين طريق حسّ احترام خواهى خدا را ارضا كند؟! چنين تصوراتى در مورد خداى متعال بسيار خام و جاهلانه است. خداوند كامل مطلق است و واژه «نياز» براى او بى معنى است. او «نياز»ى ندارد كه بخواهد با خلقت انسان آن را رفع كند! در اثر فعل خداوند، نه چيزى از او كم مى شود، نه چيزى به او اضافه مى شود و نه لذت و بهجتى به او دست مى دهد! خدا از تنهايى و نبود مونس و هم دم رنج نمى برد كه انسان را خلق كند تا انيس تنهايى او باشد! اِبْتَدَعْتَهُ... لا لِوَحْشَة دَخَلَتْ عَلَيْكَ... وَ لا حاجَة بَدَتْ لَكَ فى تَكْوينِهِ;8 انسان را آفريدى،... نه بدان سبب كه وحشتى بر تو مستولى شده بود... و نه در پيدايش انسان نيازى از تو رفع مى شد. خدا به عبادت ما نيازى نداشت و از عبادت نكردن ما آسيبى به او نمى رسد: فَاِنَّ اللّهَ خَلَقَ الْخَلْقَ غَنِيّاً عَنْ طاعَتِهِمْ امِناً مِنْ مَعْصِيَتِهِمْ;9 خداوند مخلوقات را آفريد در حالى كه از اطاعتشان بى نياز و از نافرمانى آنها در امان بود. خداوند نه آن گاه كه ما او را عبادت كنيم، لذتى برايش حاصل مى شود و نه آن گاه كه به جنگ با خدا برويم و بر عليه او تظاهرات كنيم (!) بر دامن كبرياش نشيند گردى! اگر هم در آيات و روايات و برخى متون ديگر، چنين تعبيراتى آمده است; بايد مانند ساير موارد، پس از الغاى جهات نقص اين مفاهيم، آنها را به خدا نسبت دهيم. در مباحث خداشناسى و بحث مربوط به صفات خدا اين نكته را يادآور مى شوند; مثلا اگر مى گوييم، خدا «عالم» يا «قادر» است، نبايد تصور كنيم كه علم و قدرت خدا هم مثل علم و قدرت ما انسان ها است. علم ما حصولى و زايد بر ذات است، اما علم خدا حضورى و عين ذات است. «قدرت» در ما به معناى داشتن زور بازو و اعصاب حسّى و حركتى و... است، اما آيا خدا هم دست و بازو و رشته هاى عصبى دارد؟! از اين رو مى گوييم، علم خدا مثل علم ما نيست (عالِمٌ لا كَعِلْمِنا)، و همين طور در مورد ساير مفاهيمى كه به خداى متعال نسبت مى دهيم. هم چنين است تعبير «رضايت»، «غضب» و نظاير آنها كه در مورد خداوند به كار مى بريم. اگر مى گوييم، فلان كار موجب رضايت و خشنودى خدا مى شود، نه به اين معنا است كه حالت بهجت و سرور در خدا پديد مى آيد! در دعاى عرفه مى خوانيم: اِلهى تَقَدَّسَ رِضاكَ اَنْ يَكُونَ لَهُ عِلَّةٌ مِنْكَ فَكَيْفَ يَكُونُ لَهُ عِلَّةٌ مِنّى; خدايا رضايت تو بالاتر از اين است كه علتى از طرف خودت داشته باشد; چنان نيست كه ابتدا رضايت نداشته باشى و سپس خودت آن را در خود خلق كنى، تا چه رسد به اين كه من موجب رضايت تو شوم. يا اگر مى گوييم، چيزى خشم و غضب الهى را بر مى انگيزد، يا خدا بر فلان كس يا فلان قوم غضب كرد، به اين معنا نيست كه خداوند عصبانى مى شود و حالتش تغيير مى كند! خدا اصلا حالت ندارد كه بخواهد تغيير كند. انسان و هر موجود ديگرى عاجزتر از اين است كه بخواهد چيزى را براى خدا ايجاد كند و تأثيرى بر ذات او داشته باشد! اين گونه تصورات ما از آن قبيل است كه امام باقر(عليه السلام) درباره آن مى فرمايد، شايد مورچه خيال مى كند كه خداى او دو شاخك دارد; چرا كه مورچه شاخك را براى خودش كمال مى بيند!10 بسيارى از نسبت هايى هم كه ما به خدا مى دهيم و تصوراتى كه از خدا داريم، واهى و از باب قياس به نفس است. هدف انسان از انجام کار ، دست یافتن و رسیدن به نداشته هاست ؛ تا به این وسیله خود را از نقص برهاند و به کمال برساند . هدف تیر اندازی که به تمرین تیر اندازی مشغول است رسیدن و دست یافتن به مهارت در تیر اندازی است که قبلا فاقد آن بود . هدف خیاط دوختن لباس است ؛ لباسی که قبلا نداشت ؛ لباس را می دوزد تا تن خود را بپوشاند واز آزار گرما و سرما در امان بماند . هدف نجار ساختن صندلی است ، تا روی آن بنشیند یا آن را بفروشد و به پولی برسد . در این افعال و بلکه همه ی افعال انسان ، مطلب از همین قرار است . پس نمی توان پذیرفت که هدف انسان و رحمان از انجام کارها شبیه هم است ، بل به ناچار باید قائل شد که هدف انسان و رحمان متفاوت است . هدف انسان " رسیدن " به کمال است و هدف رحمان رساندن به کمال است . چرا که خداوند کمال محض است و هیچ نقص و کاستی در او راه ندارد . بر خلاف ما انسانها . خورشید عالم تاب جهان افروز بر حیوان و انسان ، جاندار و بی جان ، می تابد و این همه جرعه نوش نور طلایی خورشیدند . به راستی هدف خورشید از این نو پاشی بر خاک و بر خاکیان چیست ؟ کره ی شمس از این نور افشانی و نور پراکنی چه غایتی را می پوید و می جوید ؟ آیا شمس به این نور دهی و نور ریزی نیاز دارد ؟ خورشید خود از این نور پاشی برسر خاکیان هدفی ندارد ، تعجب می کنید ؟ فرض کنید ما خبر نگاری را به سراغ خورشید بفرستیم که از او بپرسد : هدف شما از این نور دهی و نور پاشی چیست ؟و خورشید بگوید: هدف من این است که خاکیان را از نابودی نجات دهم و به آنها هستی ببخشم ، من برای خودم چیزی نمی خواهم ، جز سلامتی آنها . وقتی خبر نگار ما به زمین باز گردد با کمال تعجب مشاهده کند ، همه ی مردم، پشت به خورشید خانه ساخته اند ، چرا پشت به خورشید ؟ به این دلیل که با خورشید دشمنی دارند و تنفر . چرا تنفر و دشمنی ، آن هم نسبت به خورشید ؟ نمی دانم . شاید ..... از مولوی بشنویم بهتر است : ذم خورشید جهان ذم خود است که دو چشمم کور و تاریک و بد است یعنی اگر کسی خورشید را مذمت می کند و با خورشید خصومت دارد ، در واقع عیب ناکی چشم خودش را آشکار می کند ، نه نقص خورشیدرا . خداوند متعال هم از خلقت ما مقصودش این است که ما به کمال برسیم ، دقیق تر بگوییم ؛ ما را به کمال برساند ، این رساندن به کمال با روی آوردن به عبادت او میسر است نه روی گرداندن از او . همانگونه که در مثال خورشید مطرح کردیم . اگر ما بر سر خدا فریاد بزنیم که چرا ما را آفریده ای ؟ یا بانگ بر آوریم که : خلقت من در جهان یک وصله ی ناجور بود من به خود راضی نبودم خلقت من زور بود در واقع ضعف عقل و قلب خودمان را بر ملا کرده ایم و هر چند تلخ باشد باید بدانیم :عیب از ماست و در صدد اصلاح خود بر آییم نه اصلاح هستی و خالق هستی . پس مراد خداوند تبارک و تعالی از افعالش به خود ذات الهی بازگشت نمی کند تا این اشکال مطرح شود که ذات حق کامل علی الاطلاق است و به چیزی نیاز ندارد ، پس چرا دست به آفرینش زده است ؟ بلکه غرض خداوند به مخلوقات باز می گردد ؛ همچنانکه خورشید نور افشانی می کند تا عا لم را روشن کند ، او واجد این کمال است نه اینکه محتاج به نبات و جماد و جاندار باشد . آری خورشید ویتامین بدن ما را تأمین می کند نه ویتامین خودش را . چون نقصی ندارد و نیز نیازی . اگر همه مردم رو به خورشيد خانه بسازند چيزى به خورشيد اضافه نمى‏شود و اگر همه مردم پشت به خورشيد خانه بسازند، چيزى از خورشيد كم نمى‏شود. خورشيد نيازى به مردم ندارد كه رو به او كنند، اين مردم هستند كه براى دريافت نور و گرما بايد خانه‏هاى خود را رو به خورشيد بسازند. خداوند به عباداتِ مردم نيازى ندارد كه فرمان داده نماز بخوانند. اين مردم هستند كه با رو كردن به او از الطاف خاص الهى برخوردار مى‏شوند و رشد مى‏كنند. قرآن مى‏فرمايد: اگر همه مردم كافر شوند، ذرّه‏اى در خداوند اثر ندارد، زيرا او از همه انسان‏ها بى‏نياز است. «اِن تكفروا انتم و مَن فى الارض جيمعاً فانّ اللّه لغنىٌّ حميد»-ابراهیم8 1. محمدتقى مصباح يزدى, معارف قرآن (چاپ اول: قم, مؤسسه در راه حق) ص159. 2. ذاريات (51) آيه 56 . 3. ابراهيم(14) آيه 8. 4. علامه طباطبائى, تفسير الميزان, ترجمه محمدباقر موسوى همدانى, ج18, ص616. 5. همان, ص620. 6. استاد مطهرى, هدف زندگى (قم, دفتر انتشارات اسلامى) ص75 و76. 7. ملك (67) آيه 2 . 8. مصباح يزدى, همان, ص172. 8. بحار الانوار، ج 102، باب 8، روايت 6. 9. نهج البلاغه، ترجمه و شرح فيض الاسلام، خطبه 184. 10. بحار الانوار، ج 69، باب 37، روايت 23.



[ چهار شنبه 15 آبان 1392برچسب:, ] [ 14:26 ] [ ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ،